زندگی من
پـــــــــدر و مــــــــــــادر
اگه بینمون هستند، قدرشونو بدونیم و اگه نیستند، براشون با هم فاتحه ای بخونیم... بسم ا...
(خدا رحمت کنه جمیع رفتگان رو)
شعری در وصف پدر و مادر
مادرم شبنم گلبرگ حیات
پدرم عطر گل یاس بقاست
مادرم وسعت دریای گذشت
پدرم ساحل زیبای لقاست
مادرم آئینه حجب و حیا
پدرم جلوه ایمان و رضاست
مادرم سنگ صبور دل
پدرم در همه حال کارگشاست
مادرم شهر امیداست و هنر
پدرم حاکم پیمان و وفاست
مادرم باغ خزان دیده دهر
پدرم برسرما مرغ هماست
مادرم موی سپید کرده زحزن
پدرم نقش همه خاطره هاست
مادرم کوه وقار است و کمال
پدرم چشمه جوشان عطاست
(خدا رحمت کنه جمیع رفتگان رو)
شعری در وصف پدر و مادر
مادرم شبنم گلبرگ حیات
پدرم عطر گل یاس بقاست
مادرم وسعت دریای گذشت
پدرم ساحل زیبای لقاست
مادرم آئینه حجب و حیا
پدرم جلوه ایمان و رضاست
مادرم سنگ صبور دل
پدرم در همه حال کارگشاست
مادرم شهر امیداست و هنر
پدرم حاکم پیمان و وفاست
مادرم باغ خزان دیده دهر
پدرم برسرما مرغ هماست
مادرم موی سپید کرده زحزن
پدرم نقش همه خاطره هاست
مادرم کوه وقار است و کمال
پدرم چشمه جوشان عطاست
بی عرضه
آنتون پاولوویچ چِخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов) (زادۀ ۲۹ ژانویۀ ۱۸۶۰ در تاگانروک - درگذشتۀ ۱۵ ژوئیۀ ۱۹۰۴) داستاننویس ونمایشنامهنویس برجستهٔ روس است.[۱] او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.[۲] او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود بهجا گذاشتهاست و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایشنامهنویس میدانند. چخوف در ۴۴سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.
http://s6.picofile.com/file/8225858300/biorzeha_www_yasbooks_com_.pdf.html
دلبر
دِلْ به دِلَْبر دادم و ،دلدار ،دلْ را ، دلْ ندید
دلْ به دلبر دلْ سپرد ،دلدار ،پا از دلْ کشید
دلْ به دنبال دِلَشْ ،دلْ دلْ کنان ، دلْخونِ دل ْ
دلْ ز دلبر خواستم ، دلبر ،دلْ از این دلْ برید
دلْ شکست و ، تیره روزی شد ، نصیب دلْ ، دِلا
دلْ در آتش سوخت ،دلبر ، بی مهابا شد ، پرید
حالْ ، دِلْ ماند و ، غم دِلْدار و ، اینْ دِلْداده ، آهْ
داده دِلْ ، این دِلْ ، دِلِ دلْدار ، مُفتْ این دِلْ خرید
دل شکست ، دلبر بریدْ و ، دِلْ ز دلبر سوخت ، دلْ
دِلْ بماند و ، یاد دِلدار و ، دلِ بی دلْ ، شهید
این ، چهل و سه، دلی را، که دلم ، تقدیم کرد
سُرسُره می ساخت ، دلدار و ،این دلها سرید
ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺟﻨﮓ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ
ﺗﻨﻬﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻣﯿﺖِ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻤﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﯿﻢ .
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻤﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﺶ ﺭﺍ ﺗﺸﺮﯾﺢ
ﮐﻨﯿﻢ .
ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﺮﺍﻫﺎﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﺍﻭ
ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ ...
ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺫﻫﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ :
ﻫﻨﻮﺯ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ !
ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺟﻨﮓ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ _ ﺍﻭﺭﯾﺎﻧﺎ ﻓﺎﻻﭼﯽ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻤﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﺶ ﺭﺍ ﺗﺸﺮﯾﺢ
ﮐﻨﯿﻢ .
ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﺮﺍﻫﺎﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﺍﻭ
ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ ...
ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺫﻫﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ :
ﻫﻨﻮﺯ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ !
ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺟﻨﮓ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ _ ﺍﻭﺭﯾﺎﻧﺎ ﻓﺎﻻﭼﯽ
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |